سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طهور
چهارشنبه 87 آذر 27

زیر نویس شبکه 2 اینجوری گذشت، از عید قربان تا عید غدیر،7 روز، هفت شهر عشق، از آزادی به آزادگی.... نمیدونم شاید همین یا شاید یه چیزی شبیه این... مهم این بود حرفی که چندین روزه تو سرم میچرخه و به زبونم نمی اومد، رو زد..... تقریبا از قبل از عید قربان داشتم به قربان و قربانی کردن فکر میکردم... به اینکه اسماعیل من چیه یا کیه؟! البته میدونستم چیه وکیه... ولی نمیتونستم مفهموم قربان رو درک کنم.....چرا میگم نمی تونستم؟ چرا نمیگم شجاعت قربانی کردن رو نداشتم؟ ... دلم نیومد اسماعیلم، رو به قربانگاه ببرم..... و هی نشستم و آه کشیدم... که چه آزمایش سختی! خدایا...تو که میدونی این بنده.. که خودش در بنده این چه بندیه که بستی به دل این بنده... دیدی همش بنده؟؟؟ خدایا تو که میدونی من تو بند چیم! تو که هست و نیستم رو میدونی.... چرا کمکم نمیکنی؟ چرا دلم رو قرص نمیکنی که دستش رو بگیرم و ببرم به وعده گاه... مگه فرق میکنه عید قربان من دیروز باشه هفته پیش یا فردا... من که دلم میخواد همین الان باشه.... آه.....آه!!!....اسارتم رو میبینی و نمیای رنجیر رو باز کنی؟..... میدونم... میدونم... تازه گیها خطا و اشتباه رو از حد گذروندم... اما تو گفتی هر بار که بگی غلط کردم...نفهمیدم... میگی کنارتم....... یا نعم القریب! خیلی حرف دارم... خیلی... اما نمیدونم چرا رو کیبورد نمیریزه شاید غمش بریزه...؟ داشتم به ابراهیم نبی فکر میکردم... که چقدر سخت بوده براش... فرزندش... پاره تنش (که خدا تو میانسالی بهش نعمت پدر شدن رو عطا کرده بود) به قربانگاه ببره؟؟ چطور قدم بر میداشت و به ابلیس سنگ میزد که نکنه از فرمان خدا گمراه بشه..... همش یعنی اطاعت.. یعنی آخر بندگی..... بعدش به کربلا پریدم... نمیخوام روضه بگم... اما دلم لرزید.... ابی عبدالله الحسین رو ببین.... اون یه اسماعیل نه 72 اسماعیلش رو به وعده گاهه اورده... از پیرش که حبیب و نوزادش که اصغر پدره.... چقدر قرص و محکم.... اونم چه سر به راه الله گذاشته و با رضایت قربانی میده......چرا از قربان تا غدیر چرا نمیگیم تا عید عاشورا عید سرخگون فرزند مولای غدیر، چه مادر و پدرش رو، رو سفید کرد..... اون که عید نیست... اون روز غمه... روز اعزا و ماتمه......... نمیدونم... فکر کردم عاشورا خیلی ماندنی تر از قربانه!!!!!..... اما غدیر..... میدونی چی فکر میکنم خدا!؟ ... فکر میکنم ولایت یعنی اطاعت و اطاعت یعنی سر به راه تو نهادن... و کسی سر به راه تو میذاره که خدایی تو رو با خدایی خودش شریک نکرده باشه... یعنی فقط و فقط تو خدایی کن تو دلش...... هیهات! ما همه خودمون یه پا بت پرستیم... حالا تو بگو چطور آزادشم.... خدایا.... تو رو به اسما متبرکه ات دستم رو بگیر... کمکم کن! خب خیلی غمگین شد... قرار بود یه پیام تبریک باشه!!!؟؟  الان درسش میکنم... بصبر...

پیغام غدیر بر همه کسانی که جوینده توحید، نبوت، معاد، عدالت، اطاعت هستن مبارک و تاثیر گذار!.... بازم بو دار تبریک گفتم... چی بگم؟...ظاهر و باطن همینه!